گرچه می خندم ولی این هق هق است
حرف حق در گوش کر چون نق نق است

Saturday, February 6, 2021

ملتی از ملس کتک خوران

از آنجاکه در روزهای چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به سر می بریم نقبی به بیانات آمیزنقی خان و تحلیل های دقیق ایشان از فرمایشات آیت الله حائری شیرازی در پانزده سال پیش برای افزودن اندکی نشاط را لازم دیدیم 

حائري شيرازي، در ارتباط با شرايط فعلي کشور نيز دنيا را به دو قطب "طبيعت" و "فطرت" تقسيم کرد که در روي طبيعت آن، آمريکا و غرب و در قطب فطرت آن حکومت جمهوري اسلامي قرار دارد.

وي سپس در تحليل آينده نظام گفت: "اين انقلاب هر چه بيشتر کتک بخورد و هرچه بيشتر تحريم شود، به دستاوردهاي بيشتري دست پيدا خواهد کرد". امام جمعه شيراز دليل دوام بيست و هفت ساله جمهوري اسلامي را نيز با اين تحليل که"اصلاً اين انقلاب خوش کتک و خوش تحريم است"، شعله ور ماندن آتش مصيبت برشمرد و گفت: "آتش مصيبت بوي عطر انسان را افزايش مي دهد".

درخیابان:
- حاج آقا عجب ادوکلن خوشبویی زدی، آرامیس جدیده؟
- نه بابا آرامیس کدومه، دیشب دیوارآوارشد سرزن وبچه ام، بوی عطر آتش مصیبته!
درمجلس:
- ازانجاییکه دست آوردهای حوزه اخیراً کم شده بود، دیروز نمایندگان با اکثریت آرا طرحی را تصویب کردند تا اساتید حوزه را مورد حمله قرارداده وکتک بزنند تا دست آوردهایشان بیشترشود.
درمترو: 
- حاج اصغراین یارو روبروئیه عجب گردن کلفت بزن بهادریه، می گم چارتا فحش چارواداری بش بیم بلکه به حول وقوه الهی یه کتک مفصلی ماروبزنه، چن وقته کتک مَشت نخوردیم جلو زن وبچه شرمنده ایم به مولا.
درتظاهرات نیروهای ارزشی:
- کتک خوری شعارماست - شکست افتخارماست.
درسخنرانی یک فیلسوف:
- "طبیعت" به نفت "فطرت" نیازدارد وبه عترت وعصمت وعفتِ "فطرت" به شدت حسرت می خورد، لاکن این شدتِ حسرت، علتِ کثرتِ عزت ِملتِ "فطرت" وهمتِ امت وقلتِ کمیت ِنهضت وکثرتِ خفت وذلتِ "طبیعت" خواهد شد!
درمصاحبه فرمانده ناجا:
- به حول وقوه الهی وبه منظورایجاد برنامه های خوش گذرانی برای دانشجویان عزیز، صبح امروز برادران جان برکف ناجا وسربازان گمنام آقا دانشجویان معترض را به کتک مفصل وبسیارخوشی مهمان کردند.
دراخبار:
- به مناسبت تحریم ده ساله استکبار و شکست ظفرنمون سربازان گمنام آقا درعملیات "کتک الملس" یک هفته تعطیل عمومی اعلام شد.
Like
Comment

Saturday, January 2, 2021

دلتنگی برای خانه

 دکتر نافعی می گفت چند روز پیش که گذارم به استارباکس واقع در کتابفروشی ایندیگو افتاده بود دیدم آمیز نقی خان و بمانعلی مثل رسم یکشنبه‌های قدیم دور سر یک میز نشسته و ضمن نوشیدن فنجانی قهوه گپ میزنند. خوشحال شدم و به آن ها پیوستم. بمانعلی داشت می‌گفت آمیرزا هیچ از وطن یاد نمی‌کنی! دلت واسه خاک پاک ایران تنگ نشده؟ چی شد اون همه داستان‌ها و دلتنگی‌های نوستالژیک؟ کجا رفت زمزمه باز هوای وطنم آرزوست؟

آمیرزا که آشکارا دلخور شده بود ته فنجونو با دوجرعه پی در پی سرکشید وگفت این حرفا چیه می‌زنی بچه جان؟! ایران آب و خاکش قشنگه؟ قبول، از جنوب تا شمال و از شرق تا غرب هزارتا چشم انداز زیبا داره؟ درست. ولی آب و خاک قشنگ و خوشگل جاهای دیگه دنیا هم زیاده از جمله همین‌‌جا تو کانادا، یا کمی پائین تر آمریکا، یا آفریقا یا چین یا اروپا یا هندوستان یا روسیه یا خاوردور.
چیزی که کوه‌های ایران رو واسه من نوستالژیک می‌کنه همت فردوسیه که دماوند و سهند و سبلان و تفتان سرشونو گذاشتن رو شونه ش. چیزی که بوستان های شیراز و دشت مغان و خوزستان و سیستان رو بی همتا می‌کنه نسیم نفس سعدیه که عطرش آدمو مست می‌کنه، چیزی که آسمون دشت‌های ایران رو چشم نواز می‌کنه جامی از خمخانه جهان‌مست حافظه، چیزی که موسیقی ایران رو دل‌نواز می‌کنه آتیش نهفته در نی مولویه، چیزی که کوچه باغ‌های ایران رو مست می‌کنه ترانه‌های شراب خیامه. یعنی یک کلوم بهت بگم: فرهنگ! (1)
بمانعلی که به تته پته افتاده بود گفت مرشد حالا ما یه شکری خوردیم شما ببخش. آمیرزا خندید و درحالی که لپ بمانعلی رو ماچ می‌کرد گفت میدونی بمان کاش که بچه‌های ما، یعنی نسل‌های بعدی غربت از این وطن فرهنگی دور نیفتند وگرنه آب و خاک همه جای زمین نازنینه.
(1) آفتابت، که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده‌ست
آسمانت، که ز خم‌خانه حافظ قدحی آورده‌ست
کوهسارت، که برآن همت فردوسی پر گسترده‌ست
بوستانت، کز نسیم نفس سعدی جان پرورده‌ست
هم‌زبانان منند....
(فریدون مشیری)
Like
Comment

Sunday, October 7, 2018

«یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری؟ گفت دشنام!
که هرچیزی که دیگر می دهندم
به جز دشنام، منت می نهندم»
به نظرمن دشنام یک نوع خشونت است، خشونت کلامی! البته بعضی وقت ها ممکن است کاربرد مثبتی داشته باشد، مثلاً وقتی که به جای خشونت فیزیکی به کار می رود و از بروز آن جلوگیری می کند. یعنی مثلاً دعوا به جای کتک کاری و لت و کوب و کشت و کشتار با بده بستان دشنام فروکش می کند. یا مثلاً وقتی که زورت به قلدری نمی رسد که مشتی حواله دماغش کنی، با دادن چند دشنام چارواداری دلت کمی خ...نک می شود.
اما از این ها گذشته تقریباً در بیشتر موارد دشنام دادن آلودن دهان و کلام به زشتی و پلیدی است و کسی که دشنام را بی جا تکرار می کند «بد دهن» و «بی ادب» می نامند که تحت هیچ شرایطی صفت نیکویی نیست. دشنام های جنسی سه کاف دار یک رذالت نهفته دیگر هم دارد که معمولاً به سوی مادر و خواهر و زن (همسر) حریف حواله می شوند که اصولاً در داستان نقشی ندارند و بی تقصیرند. مثلاً در بزن بزن های فیس بوکی طرفداران رای دادن و رای ندادن یکی آمده بود هرچی کاف درچنته داشت به خواهر و مادر آن ها که رای نمی دهند حواله کرده بود (یا برعکس). گیرم تو با من که رای نمیدهم (یا میدهم) مشکل داری به خواهر و مادرم چه ربطی دارد؟ شاید آن ها اصلاً هم رای تو باشند؟!
بعضی ها هم ممکن است بگویند بزرگانی چون سعدی و مولوی و ایرج میرزا هم به وقتش اهل به کار بردن واژه های رکیک آنچنانی بوده اند! بله درست است اما به قول خودشان «هرسخن جایی و هرنکته مقامی دارد». تازه اگر همان بزرگان هم به نظر من می آمدند و به جای استعمال واژگان سه کاف دار جایگزین های ابتکاری خودشان را به کار می بردند (که استادان بی بدیل چنین کاری اند)، شاید حرفشان اثر بیشتری داشت. در این زمینه مثال هایی هم می توان زد، مثلاً ایرج پزشکزاد نازنین اگر به جای «عضو شریف دوستعلی» همان کاف معروف را به کار می برد آیا این همه لطف کلام از میان نمی رفت؟ تازه این را هم در نظر داشته باشید که ادبیات ما پراست از واژه های جایگزین دشنام با شدت و خشونت کم تر ولی با همان عمق و معنا. مثلاً به یاد بیاورید واژه های پفیوز، پاانداز، قرمساق، دیوث و جاکش را به جای واژه رکیک کاف دار مربوطه!
متاسفانه استعمال مکرر و در بسیاری از موارد بی جای دشنام و واژگان رکیک یک عیب بزرگ دیگر هم دارد که آن را عادی کرده و زشتی آن را ناشنیده می گذارد. مثلاً توجه کنید به کثرت تکرار بی جای (F*ck) در انگلیسی و حتی فارسی! اما شاید بتوان گفت که هنوز هم کاربرد این واژگان به شکل رسمی و در مجالس از طرف آدم های اسم و رسم دار بی ادبی و ساختارشکنی به شمار می آید و هنگامی که افرادی هم چون احمدی نژاد و ترامپ انواعی از این کلمات را به کار می برند به درستی به «لمپنیسم» و «شعبان بی مخیسم» متهم می شوند.


Thursday, October 4, 2018

آموزگار منزلت انسانی

اگر هدف یک حکومت این باشد که بدست نظام آموزش عالی نسلی از پاسداران جوان وضع موجود را تربیت کند، انگار کلنگ برداشته و گور خودرا می کند!
براى مقابله با چالش در جامعه ای که «پایدار» ترین پدیده آن چیزی جز «تغییر» نیست شاید بزرگ ترین رسالت نظام آموزشی افروختن آتشی در دل های جوان برای نگرش انتقادی به وضعیت موجود باشد. در مراسم فارغ التحصیلی ما در دانشگاه تگزاس شمالی بانویى سالخورده، پیکرتراش و نمایشنامه نویس و فیلسوف، این رسالت را با عنوان زیبای «یک رنگین کمان بساز» به تصویرکشید.
س...ى سال پيش، در آن دوازدهمين روز مهر ١٣٦٧، كه دلِ بزرگ دکتر محمد بصیریان از تپیدن ایستاد، چند نسل از دانشجویان دانشگاه تهران یکی از آموزگارانِ شور يادگيرى را از دست دادند.
گرچه عنوان رسمی پست او در دانشکده «استاد زبان انگلیسی تخصصی» بود اما احتمالا همه شاگردان او بامن موافق خواهند بود که آن چه او درس می داد در واقع چگونه یاد گرفتن بود. تلاش دائمی او این بود که آتشی از شور یادگرفتن و نگاهی انتقادی به وضعیت حاکم را در دل ها بیفروزد. با دانشجویان و بوروکرات ها و آن ها که راه امن پاسداری از قدرت غالب را انتخاب کرده بودند دائم در میفتاد. سال ها بعد، پس از انقلاب و در روزهای جنگ با عراق شاهد بودم که چگونه بر سر پاسداران جوانی که شب ها راه را بر خودروها در خیابان های تهران می بستند فریاد می کشید که: دشمن شما آن ها هستند که شبانه روز شهرها را بمباران می کنند و مردم را می کشند، نه زن و بچه و خانواده هایی که در خیابان ها مزاحمشان می شوید!
او شاگردانش را به جايگاهى بلند برد و نگاه به زندگی از بالارا به آن ها یاد داد. نگاه به جنگل به جای برگ، نگاهی انتقاد آمیز به وضعیت حاکم و شوری براى آموختن. بر خلاف ظاهر گاهی خشنی که در برخورد با سازش ها و بی تفاوتی ها داشت در سینه دلی مهربان داشت که آزرده از پایمال شدن شان انسانی بود. به تعبیر زیبای مولانا او «خشم شکل و صلح جان» بود. اگر کسانی از شاگردان او در دانشگاه تهران در سال های ابتدایی دهه پنجاه این نوشته را می خوانند احتمالا با من هم رای خواهند بود که منصفانه خواهد بود محمد بصیریان را سرباز گمنام منزلت انسانی بنامیم.


Monday, August 27, 2018

درِ میخانه ببستند خدایا دیدی؟ که در خانه تزویر و ریا بگشودند!

انجمن شاعران خدابیامرز در آخرین جلسه خود به ریاست شیخ الشعرا سعدی به اتفاق آرا به آمیزنقی خان نق نق الواعظین وکالت بلاعزل قابل واگذاری به غیر اعطا نمود تا نسبت به روزرسانی اشعار کلیه اعضا انجمن اقدامات لازم را انجام داده و پس از به روزرسانی اشعار یادشده را در سایت وزین  فلانی فلان فلان شده منتشر کند. آمیرنقی خان نامبرده نیز فی البداهه با به روز رسانی بیت عنوان این یادداشت از شمس الدین محمد جان آغاز نموده و در ادامه شعر معروف شازده ایرج میرزا را نیز به شرح زیر "آپدیت" فرمود:
گویند مرا چوزاد مادر
  پستان گازگرفتن آموخت
قنداب بداد جای شیرم
شیره سرخلق مالیدن آموخت
دستم بگرفت و پشت پا زد
تا شیوه کج راه رفتن آموخت
پوشک چوببست در برمن
بر ریش جهان شاشیدن آموخت
یک حرف و دوحرف برزبانم
آداب دروغ گفتن آموخت
چون هستی من زهستی اوست
میکَنم از کله همه پوست

Friday, August 24, 2018

سیاره آبی

من شهروند زمین ام
سرخوشی بازی در کوچه های تنگ و بن بست جنوب تهران
لذت آب تنی در رودخانه سرد درکه
موج سرخ شقایق ها و موج طلایی گندمزارهای دشت لار
غرور سرفروبرده درمه صخره های سوادکوه
سکر زخمه های باد بر تن برگ صنوبرها و سپیدارهای کلرادو
شکوه طلوع دشت های زمردین ماسایی مارا
افسون سرخ صخره های راکی
مستی رقص منحنی تن شن های روان صحرای ربع الخالی
صدای بال مرغان دریایی برفراز موج های خروشان خلیج فارس
وول زندگی در کوچه پس کوچه های پکن و احمدآباد
را ...دیده ام، شنیده ام، حس کرده ام، چشیده ام، بوئیده ام
زمین را، این سیاره آبی را، دوست دارم.

Friday, August 10, 2018

سبزِامید

باید درو کرد باید که کوبید
باید دوباره از ریشه روئید