گرچه می خندم ولی این هق هق است
حرف حق در گوش کر چون نق نق است

Saturday, January 28, 2012

« درنگی در "نام نیکو" و "سرای زرنگار" »

یکی از دوستان خوب قدیمی ام، احمد، علاقه و مهارت زیادی در مدیریت و راست و ریس کردن مجالس و مراسم ترحیم و سوگواری و عزا داشت. من گاهی سربه سر او می گذاشتم و می گفتم: حاج احمد تو دکترای مدیریت مجلس ختم و عزا داری. او هم همیشه پاسخش این بود که: "زیر تابوت مردمو بگیر تا مردم زیر تابوتتو بگیرند". من هم که همیشه با این دوست قدیمی سر شوخی دارم، معمولاً طعنه ای به او می زدم و می گفتم: به قول خیام، "چون مرده شوم خاک مرا گم سازید، احوال مرا عبرت مردم سازید، خاک تن من به باده آغشته کنید، از کالبدم خشت سر خم سازید".
اما باید صادقانه اعتراف کنم که همیشه دلم می خواست پس از مرگم نام مرا به نکویی و با واژگان زیبا یاد کنند و حتی مراسم ترحیم خودم را مجسم می کنم که عده ی کثیری نشسته اند و در از دست دادن این نادره ی روزگار اشگ می ریزند و روح من خیلی بزرگوارانه و بی اعتنا بر فراز آن مراسم پرواز می کند و میگوید: ای قدر ناشناسان مرده پرست بی وفا!
با رسوب این اندیشه ها در سرم بود که چندی پیش مطلبی از جوئل استاین (1) مقاله نویس مجله تایم در شماره شانزدهم ژانویه این مجله خواندم. جوئل استاین می گوید:
مادر بزرگم ماما آن همان هفته ای از دنیا رفت که کیم جونگ ایل هم مرد. در مجلس ترحیم مادر بزرگم فقط دو پسر او و دو نفر از نوه هایش حضور داشتند. هیچ کس در سوگ ماما آن گریه نکرد. سر تا ته مراسم همه اش سه دقیقه طول کشید. وقتی در طول سال ها از یاد می روی، در نود سالگی می میری و ملتی را به گرسنگی و بدبختی نمی نشانی، اثرت در حکم هیچ می شود. اما واقعاً باید اینطوری می شد؟ نه! برای این که ماما آن نه تنها کمپ های اجباری کارگری ایجاد نکرد، بلکه با زحمت زیاد تجارتی را راه انداخت که خانواده اش را از فقر به ثروت رساند. ماما آن حتی آنقدر فداکار بود که از آن همه ثروت برای خودش سهم زیادی برنداشت. به رغم این که در سیزده سالگی به خاطر مرگ مادرش سختی ها کشید و پس از مرگ شوهرش در سال 1984 تنها زندگی می کرد، اما ماما آن همیشه خوش بین بود. طناز و درستکار و صمیمی بود. با وجود این واقعیت ها، تا کنون نام کیم جونگ ایل، پس از مرگش تا حالا 154 بار در مجله ی تایم تکرار شده است. در حالی که نام ماما آن فقط شش بار تکرار شده و آن هم فقط در همین یادداشت بوده است!
بعد از این مقدمه چینی، جوئل استاین ادامه می دهد که تصمیم گرفته است بخشی از درآمد خودرا خرج استخدام شرکت هایی کند که پس از مرگش مراسم باشکوهی برای ترحیم تشکیل دهند و عده ای از گریه کنندگان مزدور را هم برای آن مراسم تدارک ببیند تا بر شکوه مراسم افزوده شود.
حالا با این تفاسیر به نظر شما علم بهتر است یا ثروت؟

1 – Joel Stein

No comments:

Post a Comment